نیلسا خانومنیلسا خانوم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

♥♥ حاصل عشق مامان و بابا ♥♥

پروژه خرید تخت و کمد واسه ناز گلم ..

سلام جیگر مامان و بابا ... خریدن وسائل سنگینت مثل تخت و کمد و بوفه واسه ما شده بود پروژه .. تو ماه 4و5 یه سری با مامان پری یه سری هم با مادرجون و خاله نکیسا رفته بودیم دیده بودیم واست ، ولی با نظر من و بابات قرار شد این وسائل رو وقتی اساس کشی کردیم واست بخریم چون به نظر خودمون شما باید تا 6 ماهگی تو اتاق خودمون پیش مامان وبابا تو تخت پارکت بخوابی پس فعلا به تخت و کمد احتیاجی نداری (البته تو دلم خیلی دوست داشتم واست اتاقت رو قبل از بدنیا اومدنت بچینم ) .. ولی خوب نمیشد شرایطش رو نداشتیم .. خونمون پله داشت و طبقه چهارم بودیم و دلم واسه بابایی میسوخت بخواد اونارو تا بالا بیاره فقط واسه 6 ماه .. خلاصه اینکه نگرفتیم .. تا اینکه یه روز ...
29 شهريور 1393

احساس مامانی این روزها ...

سلام نازک مامانی .. الان که دارم واست مینویسم دارم روزهای آخر هفته 38 رو میگذرونم  .. یعنی شما فرشته کوچولو تقریبا 38 هفته، تو وجود مامانی زندگی کردی .. لحظه به لحظه این دوران برام مثل یه خواب و رویای شیرین بود واقعا ازش لذت بردم و میدونم بعد از بدنیا اومدنت دلم واسشون تنگ میشه .. واسه اولین بار دیدنت ، واسه اولین بار تکون خوردنت ، واسه این تکونهایی که تو ماه آخر میخوری و حسابی دل مامان و بابا رو میبری ( انقد بعضیاش شدیده که احساس میکنم دلمو از جا میکنی ) .. نمیدونم باورم نمیشه ، هنوزم باورم نمیشه که یه انسان تو وجود خودم دارم ... بارها و بارها به این مسئله فکر کردم که آخه چجوری ممکنه یه انسان رو توی خودم دارم میپرورونم.. فکر میک...
26 شهريور 1393

کلاسهای بارداری و انتخاب دکتر جدید ...

سلام نازداره مامان و بابا ..  بذار بگم چجوری شد که دکترت رو عوض کردیم .. یه روز 5 شنبه تو خونه نشسته بودم و کانالای تلویزیون رو بالا و پایین میکردم که بر حسب اتفاق شبکه دو داشت راجع به بارداری صحبت میکرد .. تو این دوران برنامه های مرتبط با شما برام خیلی جذابیت داشت اطلاعاتم رو بالا میبرد .. آخر برنامه راجع به کلاسهای آموزشی در دوران بارداری صحبت کردن که چقدر مفیده هم برای مادر هم برای جنین  .. بعد برنامه مشتاق شدم ببینم آیا این دورو اطراف هم اینچنین کلاسهایی برگزار میشه؟؟!!   .. از اینترنت تونستم یه جا پیدا کنم که تقریبا تقریبا نزدیکمون بود .. کلاسهای اموزشی رویان توی خیابان شهران .. زنگ زدم و وقت مشاوره گرفتم..بهم ...
22 شهريور 1393

شروع بیماری مامانی ..

سلام ناز گلک مامانی .. الهی قربونت برم که توی طول حاملگیم تقریبا تا ماه 7 هیچ مشکلی واسم نداشتی یعنی اصلا اذیتم نکردی  .. ولی وای وای وای تا وارد هفته 32 شدم (تقریبا 11 ، 12 مرداد) تمام بدنم شروع کرد به کهیر زدن یعنی جوری که میخواستم پوست خودمو بکنم ..انقد با ناخن هام خودمو میخاروندم که تمام بدنم زخم شده بود و خون میومد .. خیلی روزای بدی بود.. اوایلش فکر میکردم یکی دو روز بیشتر نیست خودش خوب میشه ولی روز به روز بدتر میشد .. مادر جون و بابا مهراب واسه دیدنمون همون موقع ها اومدن تهران..مامانم تا حال منو اینطوری دید بنده خدا کلی نگران شد و حرص میخورد .. تا اینکه هفته بعدش شنبه وقت دکتر داشتم با مادر جون رفتیم .. تو مطب دکتر شانس م...
18 شهريور 1393

شکم مامانی ...

دختر قشنگم، این عکس واسه وقتیه که سه ماهه تو دلم لونه کردی   این عید نوروز شمال گرفتیم .. تواین عکس شما 5 ماهه تو دل مامانی ..  تو این عکس دیگه بزرگتر شدی عشقم .. یعنی 7 ماهه تو دلمی ..   ...
10 شهريور 1393
1